تولدِ باباییِ نیکی
فردا تولد باباییِ نیکیِ . ولی چون فردا خیلی برنامه داشتیم و سرمون شلوغ بود امروز واسعش تولد گرفتیم. صبح که بیدار شدیم گذاشتمت پیش بابایی و زود رفتم خرید و واسه بابایی یه کیک و یه دسته گل خریدم و برگشتم. تا وارد خونه شدم طبقه معمول بدو بدو اومدی تا ببینی چی واسه تو خریدم ولی ایندفعه همش مال بابایی بود ولی تو کوتاه نیومدی و گلیی که واسه با بایی خریده بودمو برداشتی و در رفتی و شروع کردی به پر پر کردن. بعدش لباس هاتو عوض کردم و کیکو اوردیم اول یک نگاه عاقل اندر سفیح انداختی حتما تو دلت میگفتی خووب از کجا شروع کنم و داستاان شروع شد طبق معمول.ما ب...
نویسنده :
پریسا
19:13